به کوری چشم کرکسها قناريها هرگز نمي ميرند
سلام
یه ضرب المثلی هست که میگه به کوری چشم کرکس ها قناریها نمی میرند.
درسته که چند وقتیه چیزی ننوشتم اما ما هم زنده ایم و نفس می کشیم. میدونین باید حس نوشتن داشته باشی که بعد از اینکه اغلب روزا ساعت 10 شب خسته و مرده می رسی خونه بعد از اینکه یه چیزی خوردیو یه کم رو مبل لم دادی و یه فیلم تکراری که هزار بار mbc2 گذاشته رو برای هزار و یکمین بار دیدی، حال داشته باشی که بعد از چک کردن میل باکست، به این و اون و زمین وزمان گیر بدی. یا به خودت قلمبه سلمبه بار کنی یا به اون مرتیکه تو پمپ بنزین که مکمل تو باک ماشینت نریخته بود و در نهایت پررویی یه شیشه خالی روکه مال روز پیشه از تو آشغالا در می آره تا بهت ثابت کنه که دروغ نگفته بد و بیراه بگی یا برای یه بنده خدایی که خبر مرگتو تو بلاگش منتشر می کنه یه کانمت دشمن کشون بذاری...
می بینین زندگی سخته
فکر کنم دارم پیر می شم. دیگه انرژی 5 سال پیشمو ندارم.یاد زمون دانشجویی به خیر...
صبح پا می شدم یه سر دانشگاه میزدم.اگه استاد گیر بود که می شستم تو کلاس به هر و کر اگه هم گیر نبود با بچه ها
ولو می شدیم توخیابون از این سینما به اون سینما از این تاتر به اون تاتر، دنبال کلاسای صخره نوردی و کر و کامپیوتر و خلاصه هر چی که یا مفتی باشه یا تخفیف دانشجویی داشته باشه. یه کافی شاپ یا یه ساندویچی کثیف و بعدم خونه شاگرد خصوصیام، تازه بعدشم ایروبیک و خلاصه 11 شب شارژ شارز بدون احساس خستگی می رفتم خونه و تازه اول شب...بشین پای اینترنت تا 4 صبح و فرداش روزی از نو روزگاری از نو.
اما حالاصبح بلند شو ساعت 7:30 با یه حالی که انگار صدات کردن ببرنت پای چوب دار.بعدم برو سر کار تا ساعت 5:30-6 بعداز ظهر (انصافا ولی هر و کره هام هنوزم براهه، سر کار بهم خوش می گذره)، بعدم یه روز در میون کلاس زبان فرانسه و پشت بندش ایروبیک یا اینکه بیا بچپ تو خونه.
البته زیاد رو حرفام حساب نکنین. من تو اینجور مواقع خیلی مودیم. 2 دقیقه دیگه اگه براتون بشکن زدم تعجب نکنین.
نمی دونم امروز با اینکه خیلی شارژ بودم چرا این حرفا رو می زنم.آخه یه دعوای حسابی با یکی از همکارام کردم. شاید
از نظر روانشناسی یه کم خفن باشه هان ولی دعوا منو کلی شارژ می کنه.یه همکار دارم کلی خنگه، از کامپیوتر اگه بگی مویزی سرش می شه نمی شه. کاغذ و مداد همین و بس. این آقای مهندس خلق و خوی تند وتیزی هم داره و زود از کوره در می ره. آخر وقت بود اومدم بهش حال بدم گفتم آقای مهندس ایجای کارتون یکم ایراد داشت من تصحیح کردم می خواین فایلای
منو بردارین که هماهنگ باشیم، یه دفه قاط زد و هی خواست توپو قل بده تو زمین من. منم که کوتاه نمیام سعی کردم مجابش کنم بابا حالا خرابکاری کردی و خانومی می کنم بروت نمی آرم تو پررو نشو. تو کتش نمی رفت که نمی رفت.آخر سردید نمی فهمه چی می گم گیر داد که کامپیوترای شما خرابه منم که دیدیم طرف کلی پرته قاه قاه زدم زیر خنده اون داد می زد و منم می خندیدم.کارد می زدی خونش در نمی اومد.طرف سابقه فشار خون بالا رفتن و پس افتادنم داره به خاطر همین بااینکه از ته دل می خندیدم ولی می ترسیدم کف کنه و خونش بیفته گردنم. انصافا صحنه جالبی بود. هر کی می دید فکر می کرد ما خلیم. که همینم شد رئیسش که متوجه عجیب بودن صحنه دعوا شده بود(یکی قهقهه زنان و یکی عربده کشان)اومد وساطت کنه و حق رو به حقدار برسونه.با اینکه دمار از من بیچاره در اومد که حالیشون کنم که بابا جریان از این قراره ولی کل ماجرا اسباب تفریحم شد.
... ... ... هیس گوش کنین خوب گوش کنین، صدای بشکنم نمی آد؟ ((((((((((((((:
5 Comments:
This comment has been removed by a blog administrator.
By پرشین, at 5:37 AM
همون که خودت گفتی: زیاد رو حرفات نباید حساب کرد
By پرشین, at 10:49 AM
نه که رو حرف تو می شه حساب کرد.کامنت می ذاری و پاک می کنی:))
By Ramin, at 10:23 PM
This comment has been removed by a blog administrator.
By Anonymous, at 5:33 AM
ننیه نیمه جون! سلام... اولاً چه تبلیغی کرده بودی؟ بعد هم این که شما همیشه به جای جواب دادن به پیام تبریک تولد، اصل پیام رو هم پاک می کنین؟
By پرشین, at 11:57 AM
Post a Comment
<< Home