اين يک قصه است، باورش کنيد
روی جلد کتاب "خانوم" نوشته مسعود بهنود نوشته بود این یک قصه است، باورش کنید. من این قصه رو خوندم و باورش کردم. سرگذشت زندگی یکی از نوادگان مظفرالدین شاه، که مادرش بعد از خلع شدن محمدعلی شاه اونو همراه شاه مخلوع و ملکه می فرسته به شوروی سابق تا از شر پدرش در امان باشه و سر از عثمانی و فرانسه و آلمان در می آره.یه شاهزاده ایروانی که فقط دوران کودکی خودشو تو دربار می گذرونه و بقیه زندگیشو روی کار اومدن رضاخان، فروپاشی امپراطوریهای روس و عثمانی و جنگ جهانی دوم متلاطم می کنه.
اگه این کتاب دستتون اومد پیشنهاد می کنم حتما بخونینش.
4 Comments:
باریکلا به تو! چه جوری تونستی اون کتابو بخونی؟ تا اونجایی که یادمه آخرین چیزی که خونده بودی تصمیم کبری بود. مگه نه؟
By پرشین, at 11:30 AM
نخیرم آخریش "چطور یه واقفیو نابود کنیم" بود
By Ramin, at 9:18 PM
!پس معلومه خوب نخوندیش آبجی
By پرشین, at 5:00 PM
نبینم بی انگیزه بشی ننی خانوم! بنویس، بنویس که معتادم کردی! بد جوری خمارم
By پرشین, at 5:36 AM
Post a Comment
<< Home